زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
شاعر : وحید قاسمی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : غزل
کوفه دل بستگیاش را به تو ابراز نکرد در زدم خانه به خـانه، احـدی باز نکرد
خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد هیچ مـردی به در بـسـته الـهـی نخـورد
غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی کاش میشـد به تو پیـغـام دهم برگـردی
کاش میشد به تو پیـغـام دهـم، کوفه نیا به علیاصغـر شیرخواره قـسم کوفه نیا
دیدن حرمـله دلـشـوره به جـانم انداخت جـملۀ « کـوفه نـیا » را به زبـانم انداخت
پیـنۀ مُـهـر به پیـشـانی شان توطـئه بود قول این طائـفـۀ چرب زبان تـوطئه بود
پشت پای بـدی از دوست نـماها خوردم زخـم از نـیـزۀ تـکـفـیر به فـتوا خـوردم
کوچه گردی شده کارم، همه رفتند حسین! راه برگـشت ندارم، همه رفـتـند حسین!
حق اولاد عـلی نیست چـنان بیمِـهـری گـریـهام بـنـد نمیآیـد از این بیمِـهـری
روضههـایم به تو بـسـیار شباهـت دارد اشکـم از غـربت گـودال شـکـایت دارد
سـر دروازه رسـیـدی، طلـب بـاران کن با لب تـشـنه مـرا فـاتحهای مهـمـان کن
غم نخور! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند به فـدای سر زینب به سـرم سنگ زدند
|